English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4692 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
you must know U باید بدانید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
in point of fact U خوب بخواهید بدانید
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
punch-line U لب مطلب
topics U مطلب
subject U مطلب
subjected U مطلب
punch-lines U لب مطلب
punch line U لب مطلب
subjecting U مطلب
subjects U مطلب
theme U مطلب
themes U مطلب
label U مطلب
labeling U مطلب
thoughts U سر مطلب
thought U سر مطلب
criteria U مطلب
topic U مطلب
labels U مطلب
labelled U مطلب
afair U مطلب
label prefix U پیشوند مطلب
subjects U مطلب زیرموضوع
subject matter U مطلب موضوع
precis U چکیده مطلب
issues U صدور مطلب
root of the matter U اصل مطلب
gist U مطلب عمده
subjecting U مطلب زیرموضوع
issue U صدور مطلب
principal U مطلب مهم
principals U مطلب مهم
label alignment U هم ترازی مطلب
subject U مطلب زیرموضوع
press releases U مطلب مطبوعاتی
press release U مطلب مطبوعاتی
subjected U مطلب زیرموضوع
issued U صدور مطلب
mattered U مطلب چیز
the point [of the matter] U اصل مطلب
matter U مطلب چیز
enjambment U ادامهء مطلب
the salient point <idiom> U اصل مطلب
mattering U مطلب چیز
matters U مطلب چیز
clipped speech U حذف مطلب
hit the bull's-eye <idiom> U به اصل مطلب رسیدن
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
round about U دور سر گرداندن مطلب
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
that is not the case U مطلب چنین نیست
hugger mugger U تنهایی مطلب محرمانه
The crux of the matter . The quintessence. U جان کلام ( مطلب )
comprehension test U ازمون فهم مطلب
under pledge of secrecy U با قول کتمان مطلب
Lets get to the point. U بپردازیم به اصل مطلب
to overleap oneself U از مطلب پرت شدن
for brevity's sake U از بهر کوتاه کردن مطلب
the matter was kept private U مطلب را پوشیده نگاه داشتند
overtype mode U حالت تایپ روی مطلب
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] U این مطلب بخودی خود
to go into the matter U به این مطلب رسیدگی کردن
you must have know this U حتما` این مطلب را شمامیدانستید
circumgyration U دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
contraposition U قلب مطلب بطریق منفی
point of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
the point is U اصل مطلب این است
typeover mode U حالت تایپ روی مطلب
To wonder from the main topic. U از مطلب اصلی دور افتادن
item of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
the face remains U مطلب همانست که هست فرق نمیکند
doodad U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurs U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slur U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
doodads U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurred U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
diction U عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
plate proof U نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
slurring U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
palinode U قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
what matters is that ... U اصل مطلب [چیزی که مهم است] این است که ...
learning curve U منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
demarche U بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
the f. of a table U باید
must U باید
shall U باید
ought U باید
in due f. U باید
to have to U باید
should U باید
outh U باید
maun U باید
there is a rule that... U که باید.....
typeover U توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
it is necessary for him to go U باید برود
as it deserves U چنانکه باید
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
one must go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
i must go U باید بروم
how shall we proceed U چه باید کرد
it is necessary to go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i ought to go U باید بروم
ought U باید وشاید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
the needful U انچه باید کرد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
enow U بسنده انقدرکه باید
shall i go? U ایا باید بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
meetly U چنانکه باید و شاید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
he must have gone U باید رفته باشد
he needs must go U ناچار باید برود
it is to be noted that U باید توجه کردکه
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
you must go U شما باید بروید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
comme il faut U چنانکه باید وشاید
prettily U بخوبی چنانکه باید
you might have come U باید امده باشید
chicane U مانعی که باید دور زد
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
load U کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads U کاری که باید انجام شود
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com